نهضت سقاخانه بر خلاف سایر جنبش های هنری که بر قاعده ی هم عهدی و هم پیمانی جند نقاش نوگرا پا گرفته است حاصل نوعی ادای دین و سلیقه و ارمان شخصی است . چندان که در مجموع ارزیابی نهضت نمی توان به مقصدی مشترک و مقصودی واحد رسید .و چندان رد پایی از وحدت اندیشه و ارمان در کار سقاخانه ای ها نمی توان یافت .و تنها وجه مشترک انها وفاداری به نقش ها و اذین های پراکنده در عرصه هاب گوناگون از سنگ تا فلز و پارچه و بافته ها وحکاکی ها و سنگ نگاره هایی است که در نظر تماشاگران به نوعی تداعی گر ارزش ها و بیدارکننده ی خاطره ها می توان تعبیر کرد.
به عنوان مثال مسعود عربشاهی یکی از نشانه های مستحکم سقاخانه را پایه ریزی کرد و در تحولی چشمگیر مروج نقش و نقوش اساطیری و نشانه های پیچیده و ومانده در ابهام ایران عهد باستان شد.تا به انجا پیش رفت که در پاره ای از اثارش اشکارا محاسبات ریاضی و هندسی رامد نظر قرارداد.
فرامرز پیلارام که باید از او به عنوان یکی از وفادارترین راهبران نهضت سقاخانه یاد کرد بنا به گفته ی خود از کودکی شیفته و شیدای نقش و رنگهای کاشی ها و شکوه و عظمت کتیبه های خوشنویسی مساجد و جام های برنجی و خط و نقش های علمهاودر مجموع اثاری بوده که خاطرات کودکی اش را تشکیل می داده .و به روایت نقاش چه بی شمار روزهاکه یکه و تنها گوشه ی دنجی در مسجدی به مشق می نشسته است و اغلب سرگردان تماشای اشیاقدیمی در سمساریها روزگار می گذرانده است .